وبلاگ تکونی
سلاااام….سلاااام خواهرا مواظب باشین خاکی نشین آخه یکی بعد ۸ سال اومده یه سر به وبلاگش بزنه و بره … البته شایدم اینبار نره
روز نوشت ، دلنوشت وهرچی که شاید جای دیگه شنونده ای نداشته باشه …
هی مطالب قبلیونگاه میکنم دنبال اینکه بگم تو این چند سال چی تغییر کرده … راستشو بخای با کمال تاسف هیچی …. من همونم شاید حتی همون همونم نباشم الان یه مادر پر مشغله با سه تا بچه قد و نیم قد و کوله باری از تاسف و تاثر و شکست و اندوه …
از سپیده ی نترس شاد فعال یه سپیده مونده که آرزوی تمام داشته هاشو داره ….
آره خواهر داشتم میگفتم امروز اومدم وبلاگ تکونی که شروع کنم و بازم برات بنویسم تو هم اگه دوس داشتی یه ریپلای برام بزن.
ای خواهرررر ۱۲ سال مدرسه و ۵ _۶ سال حوزه از برنامه صبحگاهی فراری بودم ولی الان دارم برا طلبه های سحر خیز تدارک خوردنی و کیک میبینم که تشویق شن در گوشی بهت بگم دوس دارم براشون خاطره خوب بسازم