شعری که آیت الله بهجت(ره) در اواخر عمرشان زمزمه میکردند….
با کدام آبرو، روز شمارش باشیم؟
عصرها منتظر صبح بهارش باشیم؟
سال ها منتظر سیصد و اندی مرد است
آنقدر مرد نبودیم که یارش باشیم…
گیرم امروز به ما اذن ملاقاتی داد
مرکبی نیست که راهی دیارش باشیم
سال ها در پی کار دل ما افتاده
یادمان رفت کمی در پی کارش باشیم
ما چرا؟ خوبترین ها به فدای قدمش
حیف او نیست که ما میثم دارش باشیم؟
اگر آمد خبر رفتن ما را بدهید
به گمانم که بنا نیست کنارش باشیم…
دوای درد این زمونه ی بدو امام صادق اینجوری به زراره یاد داد که بگه، که بگم : اللهُمَّ عَرِّفنی نَفسَک که خدایا خودتو به من بشناسون، فَاِنَّکَ اِن لَم تُعَرِّفِنی نَفسَک که اگه تورو نشناسم لَم اَعرِف نَبیَّک پیامبر تورو هم نمیتونم بشناسم اَللهُمَّ عَرِّفنی رَسولَک خدایا پیامبرتم بهم بشناسون فَاِنَّک اِن لَم تُعَرِّفنی رَسولَک آخه اگه پیامبرتو بهم نشناسونی لَم اَعرِف حُجَتَک اماممو هم نمیتونم بشناسم اَللهُمَّ عَرِّفنی حُجَّتَک خدایا نشونی حجتتو بهم بده فَاِنَّکَ اِن لَم تُعَرِّفَنی حُجَّتَک ضَلًلتُ عَن دینی که اگه ندی راهمو بدجور گم میکنم!!
شام تار است و مه خویش ندیدن سخت است
صورت یار ِپس پرده کشیدن سخت است
صد هزار عاشق دل سوخته دَرکَش بکنند
قصّه ی عشق ِ به محبوب شنیدن سخت است
گفتن از دوری و هجران که ندارد کاری
غصَه ی غربت دلدار چشیدن سخت است
سال ها دم بزنی أین حبیب؟ أین غریب؟
زیر این بار غم انگیز خمیدن سخت است
از گناهان زیادی که به دوشم دارم
متوجّه شده ام راه رسیدن سخت است
(( تا که از جانب معشوق نباشد کششی))
قلب آن دلبر محجوب خریدن سخت است
ای همه هستی عالم تو به فریادم رَس
که بدون تو در این خاک، شدیداْ سخت است
به گل فاطمه ،هادی ،شده توهین آقا
پسر فاطمه ! این واقعه دیدن سخت است
مضطرم،مضطربم منتقم آل علی !
هر دم و لحظه در این غصَه تپیدن سخت است
زائر سامره ! عجل لِظهورک آقا !
تار هجران به تن خویش تنیدن سخت است
ببینیم ازین ببعد کجا قرار میگیریم و از کجا فرار میکنیم.
*بعدا نوشت: خداوندا خونه هممون جای قرار باشه نه فرار……..الهی آمین