سلام . من بعد ۴ سال اومدم وبلاگ تکونی . ۴ سال پر پیچ و خم. ۴ سال تجربه ناب .بعد ۴ سال من هنوز طلبه پایه ی ۴ رمم با یه فرق که الان مادر ۳ فرزندم و شاکر خداوند که امام زمانش منو لایق دونست و طی ۴ سال طلبگی منو به کنیزی ۳ سربازش پذیرفت. تمام این مدت سرگرم مادری بودم و سختیا و شیرینیاش اما امشب …. امشب جگرم سوخت با اعماق وجودم ندای انا المظلوم کسیو شنیدم که بهش ایمان دارم . یه استاد ، یه عارف ، یه شیعه ، یه طلبه ….
سالها پیش کتاب لاله ای از ملکوت رو میخوندم با اعتبار کتاب و نویسنده کاری ندارما فقط حس و حال و شورشو میگم تو این چند سال طلبگی از نزدیک دیدم . دستهای مادرانه و کار کرده …. چهره دلنشین اما خسته… از پس روضه هاش از پس خدا خدا کردناش عطر حزن انگیزی به وسعت انا المظلومش چیزیو در من بیدار کرد که با درآمیختگی اون با بیداری شب قدر آتش گرفتم. اگر کل یوم عاشوراست اگر کل الارض کربلا …. اگر قافله سال ۶۱ هجری در حرکت است … امتحان من اینجاست آوینی من میگه : مبادا حسین علیه السلام به کربلا شهید شود و تو پی کسب علم برای رضای خدا باشی .تویی که این متنو میخونی ازت خواهش میکنم کمکم کن بهم بگو الان من چیکار باید بکنم …. مبادا دیر بشه …. مبادا خورشید به وسط آسمان برسه و من نفهمم چه اتفاقی داره میفته …. نفهمم کجا باید باشم …. نفهمم چیکار باید بکنم ….
مناظر زیباتری هم بود اما ….. وقتمو با عکس گرفتن تلف نکردم. حاشیه رود ارس آذربایجان شرقی برا هرکسی که خستس تجویز میکنم مناطق نسبتا بکرو زیبا. اگه برین مشتری میشین قول میدم.